- ۰ نظر
- ۰۹ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۴
امیرالمومنین امام علی بن ابی طالب علیهالسلام میفرمایند: هیچگاه در
طریق حق بهخاطر کمتعداد بودن “پویندگان آن مسیر” وحشت نکنید… بر مزهی
تلخی حق، صبر پیشه کنید و وای بر شما که اگر به شیرینی کاذب باطل، فریفته
شوید و من حق را از وقتی که دریافتهام هیچگاه به آن تردید نداشتهام.” …
بزرگترین اسرار هستی، همانا حق است.
هولوکاست؛ صخره سیاهی که با تقدیس صوری آن، همهی ادِّعاهای مربوط به آزادی
بیان در غرب، و همهی ارزشهای بشری در تاریخ معاصر را زیر سانسور، تهدید و
ارعاب خود لگدمال کرده است، هیچگاه نخواهد توانست تاریخ را قلب و “وارونه
کند” و در کنار همهی اینها، مجموعهای از مورخین و دانشمندان و متفکرین
مشهور اروپا و غیره را – به وادی: زندان، شکنجه، تبعید، مصادره اموال،
راندن به گوشه عزلت، فرار و تبعید، تعقیب، و طرد و اخراج، و مرگ کشانده
است.
از قربانیان این افسانهی نفرین شده: مورخ انگلیسی “دیوید ایروینگ” بود، که
بهخاطر نفی وجود چنین چیزی در تاریخ و عدم صحت آن، با توجه به مراجعه به
منابع موثق، مورد تهاجم و مجازات قرار گرفت، و با اینکه تاریخنگار بود،
به زندان افتاد، و او را به بند کشیدند و شخصیتش را تخریب کردند، ولی با
وجود این سختیها، او حتی در پایان نیز، در برابر آنهایی که او را محاکمه
میکردند فریاد زد: تهمت صادر شده علیه من، فقط مفهومش این است، که حق علمی
مرا در آزادی بیان مصادره کردهاید… درطول زمان معاصر، از جمله افراد
مشهور زیر، به سرنوشتی مشابه دچار شدند:
-مورخ و جغرافیدان فرانسوی “پل راسنیین”، درسال ۱۹۴۸ مهمترین کتاب تاریخی
را پیرامون دروغ هولوکاست نوشت، با ارقام و آمار دقیق، قضایای دروغین این
افسانه را برملا کرد.
– “روبر فوریسون” پژوهشگر فرانسوی “خط شناس باستان”
-“فرانسوا دوبار” استاد تاریخ، …. همه و همهی کسانی که این افسانهسرایی
را بیهوده و پوچ و با اغراض سیاسی میدانستند، با بدترین برخوردهای خشن و
ظالمانه روبرو شدند و به طریقی از میان برداشته شدند.
اوگن کوگن؛ با تألیف کتاب: ”گروههای هجوم کاذب”
و ریچارد هاروود مؤلف کتاب: “افسانه شماره یک“
پرفسور آرتور باتز، استاد مهندس برق و کامپیوتر در دانشگاه نورتوسترن اونستون ایالت شیکاگو آمریکا: مؤلف کتاب: “فریب قرن بیستم “
-استاگلیس ویلهالم مؤلف کتاب: “دروغاردوگاه آشویتس"
-دیتلپ ویلدرر؛ با تألیف کتاب: ”خروج از اردوگاه آشویتس“
دل نوشته ای برای 175 کبوتر بی بال
نمیدانم دستانتان را از پشت بسته بودند یا از روبهرو ولی حتما خیلی وقت گذاشتند که یکی یکی دستانتان را به هم ببندند و دورش طناب بکشند. نمیدانم آنها چند نفر بودند که شما ١٧٥ نفر را به دام انداختند. نمیدانم چه گودال عظیمی حفر کردند تا ١٧٥ سرباز را داخلش بیندازند. نمیدانم نشسته بودید یا ایستاده، نمیدانم یکی یکی داخل گودال پرتتان کردند یا گروهی اصلا چه میدانم که در آن روز، شاید هم شب چه آمد بر سر شما. نمیدانم در آن روزهای زمستانی سال ۶۵ با چه نقشهای غافلگیرتان کردند. نمیدانم آن فرمانده سنگدل، چطور دلش آمد به چشمهای معصوم شما نگاه کند و چنین برنامهای برای کشتنتان بریزد.نمیدانم لحظههای آخر که نمیتوانستید دستهای هم را بگیرید و خداحافظی کنید، چه حرفهایی بینتان رد و بدل شد. چه قرارهایی با هم گذاشتید. اصلا چه شوخیهایی با هم کردید ولی کاش دستانتان باز بود تا قبل از آن مرگ گروهی، سیر یکدیگر را در آغوش میکشیدید.نمیدانم وقتی داخل گودال روی هم افتاده و منتظر بودید تا سیل خاک رویتان آوار شود، زیر لب چه ذکری میگفتید. حتما به تأسی از اربابتان در گودال قتلگاه «لا معبود سواک، یا غیاث المستغیثین» روی لبهایتان بود. یا شاید هم سادهتر، احتمالا یکی از شما ۱۷۵ نفر فریاد زده: «برادرها! وعده ما کربلا» و بعد همه با هم فریاد زدهاید: یا حسین... حتم دارم دل آن سرباز بعثی که پشت لودر نشسته بود تا خاک رویتان بریزد، با شنیدن این یا حسینها لرزید اما به روی خودش نیاورد.حتم دارم وقتی چشم آن سرباز عراقی به چشم آن نوجوان افتاد که گوشه گودال سرش را بهسوی آسمان گرفته بود و یا زهرا میگفت، دلش لرزید اما به روی خودش نیاورد. حتم دارم وقتی آن گودال بزرگ پرشد و صدای فریادهایتان خاموش شد، دل آن فرمانده لعنتی لرزید اما به روی خودش نیاورد. حتی سیگارهای مکرر هم نتوانست تصویر چهرههای معصوم شما در آن لحظههای پایانی را از خاطرهاش محو کند.حتم دارم اگر آن فرمانده زنده باشد، هنوز هم چهرههای شما را خوب بهخاطر دارد، با جزئیات. حتم دارم هنوز هم از شما میترسد؛ حتی با همان دستهای بسته. حتم دارم هنوز صلابت نگاه شما کابوس روز و شبش باشد.چشمان نگرانتان از روزی که این خبر را شنیدم مقابل چشمانم ایستاده و خیره خیره نگاهم میکند. دوست دارم زندگینامه یک یک شما را بخوانم. تعدادتان آنقدر زیاد است که بینتان از هر گروه و دستهای وجود داشته باشد؛ از مجرد و عاشق گرفته تا کاسب و هنرمند و زن و بچهدار. فقط با خودم آرزو میکنم ای کاش دستانتان باز بود که قبل از آن مرگ گروهی، با دو انگشتتان علامت پیروزی نشان میدادید.راستش را بخواهید این روزها دلم عجیب شور غرور شما را میزند. برای تکاوران سخت است که دستانشان را مقابل دشمن بگیرند که طنابپیچش کنند. بارها شنیدهایم که غواصها از آمادهترین نیروهای رزمی هستند. بازوان و سینههای ستبر شما از همین لباسهایهای چسبیده غواصی پیداست. بعثیها همین غرور را نشانه گرفته بودند وگرنه در چند دقیقه همه شما را تیرباران میکردند و خلاص.غرور شما اما زیر آن خاکها دفن نشد. مثل یک نامه پستی از همان گودال ارسال شد برای ما. برای ما که درس مقاومت را از شما آموختیم و قسم خوردهایم که مثل خودتان تا لحظه آخر مقابل دشمن کرنش نکنیم. غرور شما به ما رسیده تا دلمان از عربدههای توخالی این و آن نلرزد. شما با دستهای بسته مقاومت کردید. حتم داشته باشید که ما دستان بازمان را مقابل دشمن دراز نخواهیم کرد. شما هم دعا کنید برایمان. دعای شما ۱۷۵ نفر برگشت نمیخورد؛ این را هم مطمئنم
ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند باز میگردند
در خیابان رودی از رنگینکمان آواز میخواند
آسمان دف میزند با هفت دست سبز و پنهانی
مردگان و زندگانش گرم هم خوانی
کاش برگردند یک شب
آسمان مردان خاکی پوش
صبح رویانی که در باران آتش چهره میشستند
کاش برگردند
دستمال خونشان را روی فرق چاکچاک خاک بگذارند
ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند باز میگردند
زخمهای بیصدا گل میدهند، تنهای بی سر،گل
دستها گل میدهد پای برادر، گل...
نوشته زیر توسط ارسلان بدری کوهی دبیر سابق جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی گیلان و از فعالین سیاسی استان گیلان در آستانه سالروز رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی و انتخاب آیت الله سید علی خامنه ای به رهبری انقلاب اسلامی به تحریر درآمد :
اگر تلاش
کنیم حقیقت را بشناسیم و شاید روزی معرفت پیدا کنیم بهتر است از این که
با لجاجت برجهل خود اصرار ورزیم و خود را مرید بدانیم. معرفت نباشد ؛ خطر
همیشه هست. مراقب قلب پدرانمان باشیم.
ارسلان بدری کوهی
هوالقدیر
سلام بر همه ی جوانان
ایران ؛ که میدانم پاک طینت و مهربانند و اگر روزی نگاه چپ نامحرمی به
حریمشان باشد برای نجابت و سیادت حریمشان ، جان نثار می کنند.
ایران اسلامی حریم و منزل ماست . ما فرزندان این خانه ایم. خانه ی عشق
این خانه را پدری جاودانه با بیان آیه شریفه قُلْ إِنّما أعِظُکُم بِواحِده أن تقُومُوا لِلّهِ مثْنی وفُرادی
شروع و با یاری پسران و دختران وطن دوستش بنانهاد.
در دبستان خواندیم بابا آب داد . بابا نان داد. بابا یعنی همه چیزم برای تو فرزندم...
پدر یعنی لحظه به لحظه توجه و کمک به تکامل یافتن فرزند در مسیری که در فطرت پاکش نهاده شده است.
پدر یعنی خیرخواه و مشتاق خوشبختی فرزند...
حال ما چقدر پدرمان را می شناسیم؟ کدام وجه شخصیتی پدر برایمان جذابتر است ؟
ولیه فقیه زمان همچون پدری مهربان بر همه فرزندانش دست نوازش و محبت می کشد.
حال برخی فرزندان که دست نوازش پدر را بر سر می بینند سرکشی می کنند و قلب پدر را می شکنند.
پدر دوست ندارد که فرزند کار خطایی کند.
نه به خاطر آبروی خویش... نه...
پدر ، جان خود را برای فرزندان نثار می کند...
پدر دوست می دارد که فرزندان راه حق و حقیقت ؛ که جز راه سیدالشهدا نیست ، نروند .
اما گاهی رفتار فرزندان کاری می کند که یک پدر چنان تنها می شود که مونسی جز خدا نمی یابد و خلیفه الله را واسطه می کند :
پدر می گوید من برای فرزندانم آنچه باید بکنم انجام میدهم و آنچه را هم که باید گفت گفتم و خواهم گفت.
پرونده هستهای ایران به عنوان یکی از با اهمیتترین پروندههای سیاسی، حقوقی و فنی بین المللی شناخته میشود. اکنون پس از عقد توافقنامه ژنو میان ایران و گروه ۱+۵ این پرونده در شرایط بسیار حساسی قرار گرفته، به طوری که وجود آگاهی کافی نسبت به تاریخچه این پرونده برای حفظ دستاوردهای کشور در این زمینه ضروری مینماید.
اهمیت دیگر کتاب خاطرات وی، از این جهت است که او اگرچه همواره وفاداریاش را به هژمونی امریکایی ثابت کرده است، اما به عنوان یکی از اصلیترین طرفهای مذاکرات بین ایران و غرب با مسئولین کشورمان در دورههای مختلف مذاکرات و ارتباطات گستردهای داشته است و مطالعه کتاب او میتواند تا حدی خوانندگان را نسبت به نحوه عملکرد مسئولین مذاکره کننده در دورههای مختلف آشنا کند.
این مجموعه چهارجلدی جهت تاریخنگاری وقایع پیرامون پرونده هستهای کشورمان توسط مؤسسه ابرار معاصر تهران منتشر شده است. جلد اول این کتاب در قالب چندین مقاله مفصل و مستند به بررسی تاریخی مسأله هستهای کشور تا اواسط سال ۸۳ میپردازد و عملاً دور اول مذاکرات هستهای ایران با سه کشور اروپایی معروف به تروئیکای اروپایی را مورد بررسی قرار میدهد. جلد دوم به وقایع پرونده هستهای کشورمان در سال ۸۴، جلد سوم مربوط به سال ۸۵ و جلد چهارم مربوط به سال ۸۶ میشود. ذکر وقایع مهم به ترتیب به صورت نسبتاً خلاصه و دقیق و در عین حال آوردن نظرات صاحبنظران و رسانههای مختلف درباره مذاکرات از جمله برجستگیهای این کتب است که میتواند درک خوبی از وضعیت مذاکرات و دیدگاه جهانیان نسبت به آن در آن دوره بدست مخاطب بدهد. همچنین بعضاً مقالاتی تحلیل از اوضاع جهانی انرژی هستهای و یا بررسی روند پرونده هستهای در این مجموعه مورد بحث قرار گرفته است. برای افرادی که میخواهند مطالعه نسبتاً دقیقی از تاریخ پرونده هستهای کشور داشته باشند مجموعه چهار جلدی این کتابها توصیه میشود.
به همت مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران اولین بار این کتاب در دیماه ۱۳۹۰ منتشر شده است. نویسنده کتاب دکتر الهام رسولی ثانی آبادی است. این کتاب عملاً جلد پنجم از مجموعه «پرونده هستهای ایران؛ روندها و نظرها» محسوب میشود که طی مقالاتی به بررسی و واکاوی نحوه سیاستگذاری هستهای و اصول سیاست خارجی کشور در این زمینه میپردازد.
اثر از دکتر حسن روحانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی سابق کشورمان است که در اواخر دولت هشتم (به ریاست جمهوری سید محمد خاتمی) و همزمان با بالا گرفتن تنشها بر سر پرونده هستهای ایران، مسئول پرونده هسته ای کشورمان و حل و فصل این موضوع در سطح بین المللی شد. او در این کتاب، خاطرات خود از مسائل و حوادث به وجود آمده در ۶۷۸ روز مسئولیت خود و همکارانش (۱۳۸۲/۷/۱۴ تا ۱۳۸۴/۵/۲۴) حول موضوع پرونده هستهای و چالشهای بوجود آمده توسط کشورهای غربی به خصوص آمریکا و سه کشور اروپایی فرانسه، آلمان و انگلستان را بیان میکند. در این کتاب به تاریخچه فناوری هستهای در کشور و فرایند دستیابی کشور به چرخه سوخت هستهای نیز پرداخته شده است. این اثر، اولین کتابی است که توسط یکی از مسئولین ارشدی نگارش شده که زمانی ریاست تیم مذاکرهکننده هستهای را برعهده داشته است.
لازم به ذکر است که این کتاب در تعدادی محدود توسط مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت در سال ۱۳۹۰ در ۱۲۰۹ صفحه منتشر گردید که برای بررسی پرونده هستهای کشورمان و نیز درک دقیقتر نظرات شخص رئیس جمهور درباره نحوه تعامل با دنیای غرب بر سر این پرونده – که در حال حاضر اهمیتی راهبردی پیدا کرده است – از منابع دست اول در این زمینه محسوب میگردد.
روزشمار دستیابی کشورمان به فناوری هستهای در سالهای پیش از انقلاب تا سال ۱۳۷۶ است.این بررسی تاریخی باعث میشود تشویق دولتهای غربی برای دستیابی ایران به انرژی هستهای را به وضوح مشاهده کرده و دوگانگی سیاستهای آنها را در قبال کشورمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی را درک نمائیم. قرار بر این بوده است که این کتاب دارای جلدهای دوم و سوم هم باشد که با پیگیریهای سایت «یک – بیست» از مرکز اسناد انقلاب اسلامی این مجلدات هنوز به مرحله انتشار نرسیدهاند.
این کتاب اولین بار در تابستان سال ۱۳۸۷ در ۴۱۴ صفحه توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی به همت مهران قاسمی به چاپ رسیده است.
در پی اظهارات اخیر آقای «محمدجواد ظریف» وزیر امورخارجه، دفتر رییس دولتهای نهم و دهم اطلاعیهای صادر کرد.
متن این اطلاعیه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
به اطلاع ملت شریف ایران میرساند که ادعای آقای «محمدجواد ظریف» وزیر امورخارجه، مبنی بر اجازهی دولت قبل به انجام مصاحبه ماموران آژانس بین المللی انرژی اتمی با دانشمندان هستهای ایران، کذب محض است.
به عنوان یک سیاست قطعی و مبتنی بر حقوق مسلم هستهای ملت ایران، در دوره دولتهای نهم و دهم، هرگونه مصاحبه یا بازجویی و یا ملاقات مامورین آژانس یا هر نهاد بین المللی خارجی دیگر با دانشمندان هستهای، به صراحت و به صورت رسمی و علنی توسط رییس محترم دولت ممنوع اعلام شد.
روش خردمندانه آن است که مسئولین و مذاکره کنندگان هستهای، بهجای نشر اکاذیب ملت ایران را به طور کامل در جریان جزییات و روند مذاکرات هستهای جاری قرار دهند.